عجب زمونه ی بدی شده ! دلم خیلی گرفته ...
طعم زندگی زیبا را هم دیگر نمی توان به آسانی چشید!
دیگر نمی شود میان آدم ها باشی و دستانت را برای دعا کردن
رو به آسمان بلند کنی !
دیگر نمی شود میان نگاه ها باشی و وقتی که بغضت گرفت
اشک بریزی !
دیگر نمی شود محبت را به هرکس که خواستی ارزانی دهی !
دیگر نمی شود خوب بود و دیگران با تو بد تا نکنند!
دیگر نمی شود که نمی شود آن طور که می خواهی زندگی کنی
وقتی که هیچ کس تو را برای خودت نمی خواهد و تنها برای نفع خویش
می خواهند!
خدایا می بینی ؟! جور خوب ماندن را ؟ جور زندگی کردن را ؟
اخر! چگونه در آغوش بگیرم این همه دلتنگی را ؟